الفبا

آب ، بابا

لب بابا خشک است اینجا

آب ، نان

نان خشک آب می زنیم

اَلف ، با

من از الفبای فارسی ترک فلک را یاد دارم

و از آزادی ، اسارت را

حالا که از عشق ، مشق گرفتم شرمندگی را

و انشا بافتم

که "عشق کار ما نیست "

یک صفحه ، ده خط !

و وقتی که بخشش کردم

معلم بیست داد

تازه فهمیدم تنها درست هجه کردن از عشق سهم ما بود

 

□ □ □

 

آقا ! آقا !

این گندم های زمین ماست که می خندی خوشه خوشه

آی پدر . . . ! پدر بغض کرده پین دستان می ترکانید

مادر . . . ! فریاد بر لبانش می گزید ، سرخ

و سگان پوزار بر خاک می کشیدند ، دم تکان داده

آقا ! آقا !

این گندم های زمین ماست که می خندی خوشه خوشه