شعرم را بخوان

به مرگت قسمت می دهم ، شعرم را مخوان

به سگی خوراکت می کنند ، شعرم را مخوان

هیچ اندیشیده ای که لابلای من پوک است

به خنجر شکارت می کنند ، شعرم را مخوان

دیوانه ! غلط خواندی ، ساده ! هی کفر مگو

بی درنگ اعدامت می کنند ، شعرم را مخوان

صدا ، شرّ سکوت است ، مگر زبانم نمی بینی ؟

بر صدا خسارت می زنند ، شعرم را مخوان

مزن تیغ بر گلویم ، باز اعتراف می کنند

بهتان است و حکایت است ، شعرم را مخوان

قلیان قُل قُل خون در جگر است

بنام عشق آتشت می دهند ، شعرم را مخوان

مرگ مردت نزدیک ، کافور و کفن نخواست

وقت خاکسپارش می کنند ، شعرم را مخوان

حلول بیت آخرست ، ماه من کجاست

به شب جسارت می کنم ، شعرم را مخوان