سرورم از خویشتن شرمنده ترم ، اگر عاشق ترم
اگر به کوی رفعت تو مرا راهی نیست ، پناهی نیست !
در نسیم یادت مشام تازه کردن تابم می دهد گرچه آبم می برد .
شاعران عاشق از بی وفایی و ناز گویند ، از شکوه و نیاز ،
در عشق تو ای آرامم راز دیگری جستم
شعر کو ؟ تا برنویسم ، زبان کو ؟ تا برگویم .
از نگاه موجدار تو ساحل خاکی چشمانم ره به خورشید می برند ،
و من بی آنکه ذره ای تر شوم به سوی تو آغوش می گشایم .
ای تنها . . . !
آه چقدر یاد دریا کرده ام . |